امروز : پنج شنبه, ۱۳ اردیبهشت , ۱۴۰۳
انتشار اثری از شیوا مقانلو
به گزارش بابل نوین، این اثر را نشر چشمه به قیمت بیست و پنج هزارتومان عرضه کرده است. این روایتها، برای روزنامه نوشته شدهاند، مقانلو در اینباره میگوید: « فانوس را در فروردین ۱۳۹۲ روشن، و در اسفند همان سال خاموش کردم. به شکل ستودنی هفتگی در روزنامهی اعتماد. اولش، مثل خیلی اولها، بیشتر حرف دلی بود در برابر همگان. به روزدی اما زورقهای زیادی در مسیر پیوستند و همدلانه با نورش حرکت کردند. گاهی لابهلای این نوشتهها خودشان و نزدیکانشان را میدیدند و همدلانه خبرم میکردند نور را به کدام سو بچرخانم. گاه نامههای پُرهیجانشان ایدههای تازه میداد؛ گاه نظرات تندشان متهمم میکرد که از کجای ماجراشان را میدانم ـ که نمیدانستم ـ و گاه از اشاره کردن یا نکردنم به موردی عصبانی یا نامید میشدند. هرچه بود، در این تکثر نور لذت نابی را تجربه کردم ـ و کردیم ـ که در کتابهای داستانی تألیف یا ترجمهام کمتر چشیده بودم؛ حسی از حضور مستقیم و روزانه و عینیِ مخاطب همراه. بهقصد کتاب شدن، متنها را ویرای شکردم. همان سبک و پیکر، کمی تراشیدهتر. فانوس دریایی خطاب و متعلق به هر «تو»یی است که خودشان را در آن پیدا کند. شاید از ابتدا یک «تو» خاص و آشنا در متنهایم وارد شده باشد، شاید هم هر مخاطبی که در مسیر نور قرار گرفته همان جا به «تو» متن تبدیل شده باشد، شاید هم اصلاً همهاش «من» باشد. هرکدام که باشد، خودش را میانهی متنی پیدا میکند و از نو میشناسد. هرجا «تو» باشی، «من» هم همان جایم. »
این مترچم همچنین در اینباره میگوید: حرفهایی هست، نه آشکارا شعر و داستان و پند و خاطره، که از جنس روزمرگیها و معمولیهایی که از فرط نزدیکی شعر و داستانشان از یادمان رفته است. حرفهایی برای به یادآوردن همان خُردها و کمرنگها، بهانههایی از جنس کلمات، تا یادمان باشد در روزها و شبهای تنهاییمان چهقدر مثل همایم و چهقدر قطرهی آبایم و نقشهی وجودمان چه تپه ماهورهای یکسان دارد. فانوس دریایی هم همین است؛ نور کوچکی بر گسترهی دریای روزمرهها که با زورقهای فردیمان در آن شناوریم و باید از نو به یاد بیاوریم که…
این متن تکهای از روایتهای اوست: «او و تلفن همراهش تا آخر عمر بهخوبی و خوشی با یکدیگر زندگی کردند، با من حرف بزن، یک عصب مُرده، اصل باش و اصل بخر، بهخاطر یک مشت برنج، تقلیل آدمهای بزرگ به حرفهای کوچک، یک پیادهروی مهمان من باش، آی آینه! ای آینه! چه کسی از همه زیباتر است؟، چشم در برابر چشم، فقط دستخطت قبول است، پشت این بخار، برای رفتن آمادهای؟، هزار و یک شب صدا، هفدهم آگوست را به خاطر بسپار، پابهراه، از لای زرورقها، غلام نگرس جماش آن سهی سروم…، بازی بیتقلب، ساعت بیست و پنج، از توی این قاب تکان نخور، رؤیای من را ندیدی؟، از میان سایهروشنها، قهرمان قصهها بزرگسالی، ای آشنای مکرر…، حسرت اول، گره اندرگره، مرگهای تصاعدی، چشمبهدر، غار برادران رایت، سهرنگ، موعد پرداخت، صفحهی چندم او هستی؟، احساسات توی بطری، بهخاطر آن لحظهی جادویی، روز پرواز لباس، آرزوهای کوچک. مینشینیم لب دریا، رویاروی آب بیکران، و کوچکیمان را به عظمتش میدهیم تا دغدغههایمان را بشوید. حواسمان پرت آن عظمت، بیخیال تکقطرههای خُرد نادیدنی میشویم که جمع فروتنشان این رنگ آبی و آن عمق بینهایت را شکل داده. عظمت دریا جلوِ دیده شدن خُردی قطرههایی را میگیرد که چه بسیار موج از آنها برخواهد خاست.»
از این مترجم و داستاننویس آثار متعددی منتشر شده است، از آن جمله میتوان به کتابهای «کتاب هول»، «آنها کم از ماهی نداشتند»،«دود مقدس» از آثار این نویسنده است./ص
ایبنا
اخبار فرهنگ و هنر بابل نوین , داستان نویس , دود مقدس , روایت , روزمرگی , شعر , شیوا مقانلو , کتاب هول , مترجم , نشرچشمه , نویسنده
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.