امام علی (ع) می فرماید
۞ هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است. ۞
Thursday, 2 May , 2024
امروز : پنج شنبه, ۱۳ اردیبهشت , ۱۴۰۳
شناسه خبر : 74295
  پرینتخانه » مذهبی تاریخ انتشار : 25 آذر 1396 - 19:18 | | ارسال توسط :

گناه مانع استجابت دعا است

به گزارش بابل نوین، آیت الله دستغیب (ره) در کتاب گناهان کبیره در مورد اجابت نشدن دعاها به خاطر انجام گناه می گوید:گاهی در اثر گناهانی که فرد انجام داده دعایش اجابت نمی شود و نشانه این است گناه مانع می شود؛مخصوصا گناهان کبیره که انسان را از خدا دور می کند. شهید دستغیب در ادامه […]

به گزارش بابل نوین، آیت الله دستغیب (ره) در کتاب گناهان کبیره در مورد اجابت نشدن دعاها به خاطر انجام گناه می گوید:گاهی در اثر گناهانی که فرد انجام داده دعایش اجابت نمی شود و نشانه این است گناه مانع می شود؛مخصوصا گناهان کبیره که انسان را از خدا دور می کند.

شهید دستغیب در ادامه می گوید:البته گاهی تاخیر در اجابت دعا رسیدن خیرات فراوان به بنده است زیرا که دعا از بزرگترین عبادات است و استمرار آن موجب قرب بنده به پروردگارش می شود.

ایشان در ادامه با ذکر مطلبی از علامه جعفری می گوید:علامه در حیاه القلوب می گوید:به سند صحیح از امام محمدباقر(ع) روایت است:ابراهیم خلیل (ع) در بیابان ها و شهرها می گشت که از مخلوقات خدا عبرت گیرد روزی در بیان شخصی را دید که در حال عبادت است و صدایش به آسمان ها بلند شده و جامه اش از مو است ابراهیم از نمازش متعجب شد نزدش نشست تا از نماز فارغ شود سپس به وی گفت:روش تو مرا خوش آمد و دوست دارم با تو دوستی کنم.بگو منزلت کجاست تا هر وقت خواستم به سراغت بیایم.گفت تو نمی توانی از آن بگذری.ابراهیم پرسید:تو چگونه عبور می کنی؟ آن مرد گفت:من روی آب راه می روم.ابراهیم در ادامه این بحث به مرد گفت:آن خدایی که به تو این توانایی را داده حتما می تواند آب را مسخر من سازد.برخیز تا برویم و امشب نزد تو باشم.چون به آب رسیدند آن مرد بسم الله گفت از آب گذشت.ابراهیم هم بسم الله گفت و از آب گذشت.

شهید دستغیب در ادامه این داستان در کتاب گناهان کبیره می افزاید:پس از آنکه ابراهیم (ع) و آن مرد به خانه رسیدند، ابراهیم به او گفت:کدام روزها برای تو سخترین روزها است؟عابد گفت:روزی که خدا بندگانش را جزا می دهد.ابراهیم به اوگفت بیا دعا کنیم برای چنین روزی.عابد پاسخ داد که من چنین کاری نمی کنم.زیرا سه سال است حاجتی از خدا دارم که برآورده نشده است.در این لحظه ابراهیم به عابد گفت:ای بنده خدا هرگاه خدا بنده ای را دوست بدارد دعایش را حبس می کند تا با او مناجات کند.حالا دعایت چه بوده؟ عابد گفت روزی جوانی را دیدم بسیار زیبا رو که در حال چراندن گوسفندان بود.از او پرسیدم که هستی و نام نشان پدرانت چیست؟ آن پسر جواب داد من اسماعیل پسر ابراهیم خلیل الرحمان (ع) هستم.سپس دعا کردم که من روزی ابراهیم را ببینم و سه سال است که عایم مستجاب نشده.در اینجا ابراهیم خود را معرفی کرد و مرد از اینکه دعایش مستجاب شده بسیار خوشحال شد.

منبع:کتاب گناهان کبیره ص ۱۰۳

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.