امام علی (ع) می فرماید
۞ هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است. ۞
Wednesday, 1 May , 2024
امروز : چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت , ۱۴۰۳
شناسه خبر : 59583
  پرینتخانه » آخرین اخبار تاریخ انتشار : 28 خرداد 1396 - 11:46 | | ارسال توسط :

​داستان نویسنده‌ای که می‌خواست صادق هدایت شود

رمان «همزاد» اثر قاسم شکری توسط انتشارات چشمه راهی بازار نشر شد.

به گزارش بابل نوین، قاسم شکری یکی از تجربی‏‌نویس‌ترین و در عین‌حال قصه‌گوترین نویسندگان ادبیات ایران است. او تاکنون برای رمان‌هایش جوایزی از جمله جایزه‌ بهترین رمانِ متفاوت را از آن خود کرده است.

آخرین رمانِ او «همزاد»، به سیاقِ جهان پُراتفاق و مملو از کشفِ او نوشته شده است. رمان داستانِ یک داستان‌نویس است؛ مردی که قصه‌اش از روزهای نوجوانی او در شیراز آغاز می‌شود. نوجوانی که می‌خواهد صادق هدایت باشد، چند دوست صمیمی دارد و ابایی ندارد از بد بودن و تندروی. او که شاهد تصاویرِ تند و تلخی ا‌ست از پرسه ‌زدن در خیابان‌های شهر و همین‌طور دیدنِ آدم‌های متفاوت. شکری قهرمانِ خود را مدام در مواجهه با مرگ و تلخی‌اش قرار می‌دهد. درعین‌حال ذهنِ این قهرمان خیال‌باف است. قهرمانی که هم نویسنده است، هم در زندان کار می‌کند. رمان مملو از این تناقض‌های جذاب است که باعث می‌شوند جهانِ قاسم شکری سرشار باشد از رئالیسم و البته خیره ‌شدن به زشتی‌هایی که پیرامونِ آدم‌های او وجود دارند و نفس می‌کشند.

رمان همزاد قصه‌ی پُراتفاقی، ریتمی تند و سریع دارد و مخاطب را تا پایان با خود همراه می‌کند و به او اجازه می‌دهد در مسیری که نویسنده آن را مملو از حادثه کرده، قدم بردارد و غافلگیر شود.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «‌کم‌کم رضا شروع کرد به لودگی. می‌گفتم چوب هم جای تو بود تا حالا ماهی گرفته بود. حرف‌های رضا تمام نشده بود که یکباره دیدم ته آب، میان سیاهی، چیزی وول می‌خورد. ناخواسته صدایی توأم با ترس و خوشحالی از ته گلویم بیرون آمد. نخ قرقره کم‌کم داشت تکان می‌خورد.

صدا زدم «بچه‌ها بیاید کمک، این یکی خیلی بزرگه.» و بعد ولوله‌ای میان آب افتاد. هر دو نفرشان قلاب‌هایشان را رها کرده، خیز کردند به طرف من. محکم نخ قلاب را چسبیده بودم. ماهی بزرگی آن پایین سوزن قلاب را این طرف و آن‌طرف می‌کشید. خال سیاه و بزرگی روی پشت ماهی به چشم می‌خورد. می‌توانستم قلاب را رها کنم اما نکردم. باید به آن دو نفر ثابت می‌کردم بی‌عرضه نیستم.

رضا گفت «چه‌قدر بزرگه! به گمونم یکی دو کیلویی وزن داشته باشه.»
صادق گفت «رنگش هم انگاری با ماهی‌های دیگه فرق داره.»
خواستم برای آن دو نفر جا باز کنم که پایم لیز خورد و دنیا پیش چشمم سیاه شد. رفتم زیر آب و بالا آمدم. آب‌قنات به جنب‌وجوش افتاده بود. دوباره رفتم زیر‌آب. دست‌وپا زدن بی‌فایده بود. آن بیرون، صادق و رضا انگار هیچ‌کدام‌شان نه تقلایم را می‌دیدند و نه صدایم را می‌شنیدند. آن‌چیزی که سوزن قلابم را میان دهانش فرو کرده بود، ماهی نبود. مار آبی بزرگ و سیاهی بود که دور بدنم پیچ و تاب می‌خورد و اندام ده‌ساله‌ام را در هم می‌فشرد. چشمانم را بستم و میان سیاهی و پیچ‌وتاب و آب ته‌نشین شدم. »

رمان «همزاد»، اثر قاسم شکری در ۱۹۲ صفحه، شمارگان ۷۰۰ نسخه و به‌بهای ۱۶ هزار تومان توسط نشر چشمه منتشر شده است.

قاسم شکری متولد ۱۳۵۱ در شیراز است. از دیگر رمان‌های او می‌توان به «گانگستری از دیار حافظ» (ققنوس، ۹۲)، «بوی خوش تاریکی» (مرکز، ۱۳۸۶)، «مارمولکی که ماه را بلعید» (ققنوس، ۱۳۸۸)، «زخمی روزگار» (بامداد نو ۹۳)، «آواز داوود» (چشمه ۹۴) و «نقص فنی» (شروع، ۸۱)  اشاره کرد./ص

ایبنا

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.