امروز : پنج شنبه, ۱۳ اردیبهشت , ۱۴۰۳
دلایل اسلامهراسی معاصر
دلایل اسلام هراسی معاصر
نویسنده: عباس عیسی زاده( کارشناس ارشد مدیریت رسانه – پردیس فارابی دانشگاه تهران)
به گزارش بابل نوین، علل و عوامل بسیاری در شکلگیری و استمرار اسلام هراسی نقش داشتهاند؛ یکی از دلایل اصلی وجود نگرشهای منفی و احساس خصومت و نفرت علیه مسلمانان در عصر حاضر، «ترس ریشهای از اسلام» در غرب است؛ ترسی که می توان آن را به دو دوره “تاریخی” و “معاصر” دستهبندی کرد.
منشأ “ترس تاریخی” بیشتر به روحیه حق طلبی، ظلم ستیزی و ضداستعماری نهفته در آموزههای اسلامی برمی گردد؛ به استثنای اسلام، تا قرن نوزدهم، شرق قلمروی حکومت و سلطه مستمر و بلامنازع غرب بود.
این تنها بخش عربی و اسلامی شرق بود که در سطح وسیعی اروپا را در زمینههای سیاسی، فکری و تا مدتی اقتصادی به مبارزهای بیامان طلبیده بود.
برنارد لوئیس، استاد دانشگاه پرینستون و اسلام شناس شهیر بریتانیایی، ترس تاریخی را بدین شکل توصیف میکند: «در طول دورهای که تاریخدانان اروپایی آن را قرون وسطی می نامند، هر یک از دو دین مدعی باقیمانده، یعنی اسلام و مسیحیت، دیگری را رقیب خود می دید.
دو انگیزه ایمان و طمع باعث عزیمت مبلغان و بازرگانان به سراسر دنیا میشد، اما مسیحیان اروپایی در رویارویی با اسلام انگیزه شاید قویتری هم داشتند و آن ترس بود.
تقریباً به مدت هزار سال، از زمان اولین حمله سپاه اسلام به سرزمینهای مسیحی شرق مدیترانه در اوایل سده هفتم تا دومین و آخرین عقبنشینی ترکها از شهر وین در سال ۱۶۸۳، مسیحیان اروپا با ترس از اسلام زندگی می کردند».[۱]
همچنین به اعتقاد ادوارد سعید، متفکر و منتقد نامدار فلسطینی: در رابطه با اسلام، ترس اروپا – اگر نگوییم احترامش- همواره ملحوظ بوده است. پس از رحلت حضرت محمد (ص) در سال ۶۳۲ م، ابتدا سلطه نظامی و سپس نفوذ دینی و فرهنگی اسلام به شدت افزایش یافت. در مرحله نخست، ایران، سوریه، مصر و سپس ترکیه و شمال افریقا در مقابل لشکریان اسلام سقوط کردند؛ در قرن هشتم و نهم میلادی، اسپانیا، سیسیل و قسمتهایی از فرانسه فتح شدند.
در سده های سیزدهم و چهاردهم نیز، اسلام از سمت شرق تا هند و اندونزی و چین پیش رفته بود. در برابر این هجوم خارقالعاده، اروپا، جز ابراز ترس از هیبت اسلامی، کار دیگری نمی توانست انجام دهد.
بی جهت نبود که اسلام سمبل ترور، تخریب و جماعت شیطانیِ مورد نفرت اروپاییان و یک ضربه روحی پایدار برای اروپا تلقی می شد؛ چراکه از اواخر قرن هفتم تا اواخر سده ۱۶ میلادی، اسلام در یکی از اشکال عربی، عثمانی یا افریقای شمالی و اسپانیایی خود، بر اروپای مسیحی سلطه داشت و یا به شکل مؤثر آن را تهدید می نمود.[۲]
بهطورکلی، دو دیدگاه در مورد “ترس تاریخی” در چند قرن اخیر مطرح بوده است:
- اسلام بهعنوان خطر مذهبی
- اسلام بهعنوان خطر سیاسی
- دیدگاه اول متعلق به میسیونرها و مبلغین مذهبی (به ویژه فرقه پروتستان انجیلی) است. آنها دین اسلام را دشمن ناسازگار مسیحیت میانگاشتند، با این حال معتقد بودند، اگر مسلمانان مسیحی شوند، دیگر تهدیدی علیه اروپاییان به شمار نمی روند.
- گروه دیگری که دیدگاههای غیرمذهبی و سکولار داشتند، اسلام را تهدیدی مؤثر برای اروپاییان قلمداد می کردند، لکن نه به علت الهیات و اعتقادات متفاوت آن با مسیحیت، بلکه به دلیل قابلیت اسلام در تبدیل شدن به ابزاری سیاسی در جهت مقابله با حضور استعماری اروپا در شرق[۳].
- به تعبیر دیگر، هم مذهب و هم الحاد اروپایی ماهیتی افراطی و انحصارطلب داشته است. بنابراین می توان مدعی شد که منشأ دیدگاه اول، انحصارگرایی کلیسایی بود و منشأ نگرش دوم، انحصارطلبی سکولار.[۴]
«ترس ریشه های از اسلام» در طول تاریخ تداوم یافته و در دوره معاصر به حادترین شکل خود رسیده است. به نحوی که، هراس از اسلام و در پی آن، نفرت و خصومت نسبت به مسلمانان در اغلب کشورهای غربی امری عادی و موجه محسوب می شود.[۵]
هراسهای امنیتی ناشی از حملات تروریستی که به دست بنیادگرایان و با نام اسلام صورت می گیرد، اروپاییان را متقاعد کرده است که شکافها و اختلافات میان جهان اسلام و جهان متمدن [!] غرب ازبین رفتنی نیست.[۶]
همچنین، ترس دیرینه و تاریخی در قرن بیستم و به ویژه در دهه های پایانی آن عملاً به جدال و رویارویی بی سابقه ای (بیشتر از جانب غرب) منجر شده است.
منازعه طولانی عربی- اسرائیلی، پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ماجرای سلمان رشدی و کتاب آیات شیطانی در بریتانیا، جنجال حجاب در فرانسه و سرانجام حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در ایالات متحده و وقایع پس از آن همچون اشغال افغانستان و عراق، نقاط عطف مهم و تعیینکننده این دوره بهشمار میروند.
در ارتباط با ترس معاصر، نکته مهمتر این است که تروریسم، خشونت و بنیادگرایی بهعنوان ریشههای اساسی آن مطرح شدهاند، اما کریستوفر اسمیت، پژوهشگر جامعه شناسی دین در دانشگاه کلرمونت کالیفرنیا، معتقد است که «تروریسم منشأ اصلی این هراس نیست، بلکه علت عمده همواره تهدیدات فرهنگی اسلام و ترس از اسلامگرایی در غرب بوده است».[۷]
برخی سیاستمداران و گروه های تندروی دستراستی افزایش نمادهای بصری اسلامی مانند مسجد، مناره، حجاب و امثال آن را از جمله مصادیق و نشانه های بارز اسلام گرایی روزافزون در اروپا برمی شمرند.
بخشی از “ترس معاصر” ریشه جمعیتی دارد؛ در حال حاضر اسلام دارای بالاترین رشد در میان ادیان زنده جهان است و از سوی دیگر، مسلمانان از بالاترین نرخ زاد و ولد و همچنین مهاجرت در اروپا و غرب به طورعام برخوردارند و این مسأله غربی ها را به شدت نگران تغییر ترکیب جمعیتی خود در آینده و همچنین چشم انداز فرهنگی ناشی از آن می کند.
چنانکه مقاله ای در روزنامه تایمز لندن، ترس و هراس از اسلام را کاملاً منطقی و موجه می خواند، به این دلیل که سه چهارم مهاجران جهان در دهه اخیر، مسلمانان بوده اند و اینکه این “فراریان و جانیان” [از دیدگاه ستوننویس تایمز] درصدد فرصت و زمان مناسب هستند تا ضربه اساسی خود را بر پیکره جهان غرب وارد سازند![۸]
در همین زمینه، اصطلاح یوروبیا (= اوروبیا) در چارچوب اسلام هراسی، در رابطه با حضور فزاینده مسلمانان در اروپا ابداع شده است.
یوروبیا بر این مفروض عجیب اشاره دارد که در آینده، اروپا با گسترش بیش از پیش جمعیت مسلمانان عمدتاً عرب، متحد دنیای عرب و یا حتی زیرمجموعه آن خواهد شد![۹]
به عبارت دیگر، رشد جمعیت مسلمانان در اروپا از طریق مهاجرت و نیز زاد و ولد، در نهایت به شکل گیری اکثریت مسلمان در آن قاره منجر می شود و طبیعت به لحاظ تاریخی مسیحی و در حال حاضر سکولار جامعه اروپا را تهدید خواهد کرد.[۱۰]
اما آیا اوروبیا واقعاً تهدیدی جدی و حایز اهمیت برای غرب است؟ حقیقت امر این است که مسلمانان ۴ تا ۵ درصد جمعیت اروپا (معادل حدود ۲۰ میلیون نفر) را شامل می شوند.
همچنین، مسلمانان اروپا مانند سایر گروه های دینی و قومی، همگون نیستند، آنها نماینده گروههای قومیتی گوناگونی هستند که اغلب اشتراکات کمی با یکدیگر دارند: آسیای جنوبی ها در انگلستان، افریقای شمالی ها در فرانسه و ترکها در آلمان.
به علاوه، بسیاری از آنها به دین خود عمل نمی کنند و اکثراً “مسلمانان فرهنگی” هستند.[۱۱]
حال چگونه این اقلیت کوچک و بسیار اندک می تواند، ترکیب جمعیتی و فرهنگی غرب را حتی در بلندمدت تهدید کند، خود جای بسی تأمل دارد؟
این نوع واژه سازی ها و توهمات خیال بافانه درحالی که مسلمانان حداکثر ۵ درصد جمعیت اتحادیه اروپا را تشکیل می دهند، صرفاً در قالب یک عبارت قابل توضیح است: “هراس اخلاقی”؛ ترس و واهمه ای که عمداً ایجاد می شود تا توجیه گر تصمیمات سیاستمداران و تسهیل کننده برنامه ها و سیاست های ظالمانه آنان در قبال برخی اقلیت ها همچون مسلمانان باشد.
بنابراین سخنان مایکل شوئر، مأمور سابق سیا، در شبکه خبری سی ان ان مبنی بر اینکه: «اروپا از حیث جمعیتی در حال احتضار است و تا سال ۲۰۵۰ قارهای اسلامی خواهد بود»[۱۲] و یا اظهارات اخیر برنارد لوئیس، در روزنامه اورشلیمپست که: «اروپا حداکثر تا پایان این قرن اسلامی خواهد شد»،[۱۳] هرچند ادعاهایی گزاف به نظر می رسد، غیرطبیعی و خلاف انتظار نیست و کاملاً در قالب مذکور، یعنی هراس اخلاقی، جای می گیرد.
در مجموع، مسلمانان در طول تاریخ، به دلایل و بهانههای مختلفی مورد هجوم و موضوع ترس و نفرت غرب قرار گرفته اند.
از قرن هفتم، همزمان با ظهور اسلام و نفوذ آن تا شمال افریقا و مرکز اروپا و پس از آن جنگهای معروف صلیبی، خطر و تهدیدی مذهبی برای مسیحیت انگاشته می شدند.
در سده های بعد، به دلیل مقابله با استعمار اروپایی، بیشتر خطری سیاسی به شمار می رفتند، اما در چند دهه اخیر خصوصاً با حضور محسوس و بیسابقه مسلمانان در غرب، این “تهدید جمعیتی و فرهنگی” است که به ابزار و بهانه ای جدید برای ابراز نفرت و انزجار علیه آنان بدل شده است.
با این وصف، واقعیتها نشان می دهد که جمعیت مسلمانان در غرب بسیار کمتر از آن است که بتواند حداقل در آینده نزدیک ترکیب جمعیتی و چشم انداز فرهنگی غرب را دستخوش تغییرات جدی کند.
بنابراین، اتهامات اینچنینی صرفاً در قالب کینه و خصومت دیرینه غرب از اسلام و تداوم آن به اشکال جدید قابل تحلیل است.
پی نوشت:
[۱]. برنارد لوئیس (۱۳۸۰)، برخورد فرهنگها، ص ۱۰٫
[۲]. رک: ادوارد سعید (۱۳۸۲)، شرقشناسی، صص ۱۱۲ و ۱۳۹٫
[۳]. See: Fernando Bravo López (2011), Towards a Definition of Islamophobia.
[۴]. محمدرضا مجیدی و محمدمهدی صادقی (۱۳۹۳)، اسلامهراسی غربی، ص ۵۹٫
[۵]. Roland Imhoff and Julia Recker (2012), Differentiating Islamophobia.
[۶]. Raymond Taras (2013), Islamophobia Never Stands Still.
[۷]. Christopher Smith (2013), Anti-Islamic Sentiment and Media Framing during the 9/11 Decade, p 2.
[۸]. See: Chris Allen (2004), Justifying Islamophobia.
[۹]. خلیل شیرغلامی (۱۳۹۰)، اسلامهراسی و اسلامستیزی.
[۱۰]. جان اسپوزیتو و دالیا مجاهد (۱۳۹۰)، چه کسی از طرف اسلام سخن میگوید؟، ص ۱۳۳٫
[۱۱]. رک: همان، ص ۱۳۵-۱۳۴٫
[۱۲]. Mehdi Semati (2010), Islamophobia, Culture and Race in the Age of Empire, p 268.
[۱۳]. اسپوزیتو و مجاهد، ص ۱۳۳٫
اخبار سیاسی بابل نوین , اروپاییان , اسلام , بابل , برنارد لوئیس , بریتانیا , پردیس فارابی , پرینستون , ترس تاریخی , حکومت , دانشگاه تهران , سلطه , عباس عیسی زاده , مازندران , مسلمانان , مسیحی , معاصر , مقالات بابل نوین
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.