امروز : یکشنبه, ۹ اردیبهشت , ۱۴۰۳
- دعوت آحاد جامعه به حضور در راهپیمایی روز قدس
- دومین گردهمایی سرداران و امیران پایتخت شهدای شمالی کشور برگزار شد
- پیگیری مطالبات مردم از سوی رسانهها بزرگترین کارکرد خبرنگاران/ کار خبر و اطلاعرسانی نوعی جهاد تبیین است/مدیرانی که پاسخگوی رسانهها ومردم نیستند عملکردشان قابل پذیرش نیست
- چه کسی پاسخگوی عدم بهرهبرداری مردم بابل و مازندران از توان علمی دانشگاهیان منطقه است/کسب رتبه نخست کشور و ششم جهان توسط دانشگاه نوشیروانی در مرجعیت علمی تایمز/مسئولان بیشتر به ظرفیتهای دانشگاه نوشیروانی در حل مشکلات توجه کنند
- دکتر آرایی عضو شورای پژوهش و فناوری فنی و حرفهای کشور شد
داستان کوتاه « دست اگر نباشد »
به گزارش بابل نوین، در ولادت باشکوه حضرت ابوالفضل(ع) و روز جانباز، به منظور پاسداشت ایثارگری قهرمانان همیشگی تاریخ و آشنایی بیشتر با ظرفیتهای عظیم حوزه ادبیات داستانی و نویسندگان فعال این عرصه در مازندران، داستان ” دست اگر نباشد” نوشته علیرضا اباذری برای مخاطبان منتشر شد.
” دست اگر نباشد “
روزهای پایانی سال تحصیلی بود و سروصدای بچهها در کلاس بالا گرفته بود، معلم برای سکوت کلاس رو به بچه ها کرد و گفت: ” قلم و دفترتون را آماده کنین، موضوعی انتخاب کردم که دربارهاش انشائی بنویسین، هرکس بهترین انشا رو نوشت جایزه خوبی از طرف من داره.”
بچهها چشم به دهان معلم دوخته بودند، آقا معلم که عرض کلاس را قدم میزد، گفت : ” اگر دست نباشد چه خواهد شد؟”
بچه ها شروع به نوشتن کردند، بعد از مدتی یکییکی دستها را بالا بردند تا برای خواندن انشاء پای تخته بیایند.
یکی از بچهها نوشت : ” دست اگر نباشد خیلی از کارهای ما لنگ میزند، ما نمیتوانیم ورزش کنیم. ” و دیگری نوشت: “دست اگر نباشد ما نمیتوانیم لباس خودمان را بپوشیم، کفش هایمان را ببندیم . “
دیگری و دیگری هم نوشتند و خواندند تا اینکه نگاه معلم به کنار کلاس افتاد، دید که احمد سرش را پایین انداخت.
معلم صدایش زد: ” احمد تو چیزی ننوشتی؟ “
جواب داد چرا و آقای معلم گفت: ” پس چرا نمیآیی که برایمان بخوانی؟ “
احمد در حالی که دفتر را در دستانش لوله کرده بود پای تخته آمد و شروع کرد به خواندن انشا ، صدای لرزان و بغض کرده او کلاس را در سکوتی محض فروبرد، او اینگونه آغاز کرد:
” دست اگر نباشد؛ زبان مهربانی ناقص خواهد ماند، دست اگر نباشد دستهای زیبا و ظریف مادر تاول خواهد زد،دست اگر نباشد غرور یک مرد خواهد شکست، آنگاه که برای هر کار کوچکی با چشم التماس به تو مینگرد.
دست اگر نباشد همراهی را نخواهی فهمید، دست اگر نباشد گرمای آغوش پر مهر را نخواهی چشید، دست اگر نباشد فشار پنجههای با محبتی را که برای کمک بچه ها هنگام زمین خوردنش به دور دستان کوچکش حلقه میشود را نخواهی دانست.
دست اگر نباشد هیچگاه لذت هدیه گرفتن جشن تولدت را نخواهی فهمید، هیچگاه نخواهی دانست که عشق چگونه از زبان قلب پر مهر در وجودت کاشته خواهد شد، دست اگر نباشد اشک شوق شیرمرد روزگار پنهان نخواهد شد و کوتهبینان به دیده ترحم به او خواهند گریست و اوست که ملتمسانه از چشمه جوشان محبت میخواهد که نبار و آن آب گرم سراچه را دوباره به درون خواهد برد.
دست اگر نباش، سر ، نوازش پر مهر و محبت را شب هنگام به وقت خواب لمس نخواهد کرد، دست اگر نباشد زمان جدایی که همه دستها برای خداحافظی تکان میخورند تا بار سنگین سفر را از قلب مسافر بزدایند قلب تو سنگینتر خواهد شد.
دست اگر نباشد امضا و تاییدیه سرپرست خویش را هیچگاه به زیر هیچ ورقهای نخواهی دید انگار که کسی بزرگ داشتنت را نمیپذیرد.
آری اگر در خانه پدری داشته باشی که دو دست توانمند زیبایش را برای آزادی و سربلندی مردم میهنش دو دستی تقدیم کرده باشد، آنوقت خواهی فهمید که این عضو الهی چه زبان گرمی دارد و چه یاور خوبی است، در مشکلات و ناملایمتیهای زمانه که اگر پیکره عشق و محبت جدا گردد فرزندش تا ابد نمیتواند دست پر مهر پدر را ببوسد و تا ابد حسرت به دلش خواهد ماند.”
نویسنده: علیرضا اباذریفومشی
قدر دستان توانمند خویش بدانیم و دستی باشیم برای آنهایی که برای ایستادن ما دست دادند.
اخبار ادبی , اخبار فرهنگ و هنر بابل نوین , ادبیات , بابل , جانباز , داستان کوتاه , دست , علیرضا اباذری , مازندران
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.