امام علی (ع) می فرماید
۞ هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است. ۞
Sunday, 28 April , 2024
امروز : یکشنبه, ۹ اردیبهشت , ۱۴۰۳
شناسه خبر : 79081
  پرینتخانه » فرهنگ و هنر تاریخ انتشار : 30 بهمن 1396 - 12:03 | | ارسال توسط :

«قصه‌های عجیب برای بچه‌های عجیب غریب» آمیزه‌ای از طنز سیاه و دلهره‌ است

مهدی رجبی با بیان اینکه داستان‌های مجموعه «قصه‌های عجیب برای بچه‌های عجیب غریب» آميزه‌ای از طنز سياه و دلهره‌اند، گفت: ادبیات بايد ما را سرگرم و در خود غرق كند، اساساً ما همه‌ كتاب‌ها را نمی‌خوانيم كه شاد شويم و بخنديم، ما كتاب می‌خوانيم تا احساسات عميق و انسانی‌مان را واكاوی كنيم.

به گزارش بابل نوین،امروزه مخاطب‌ها مخصوصا نوجوان‌ها علاقه زیادی به مطالعه کتاب‌های تولید شده در زمینه ژانر‌های مختلف دارند. در این میان داستان‌های رازآلود و وهم‌انگیز و همچنین ژانر ترس و وحشت بسیار مورد استقبال نوجوان‌ها قرار گرفته است به گونه‌ای که ناشران، اقدام به انتشار گسترده ترجمه کتاب‌های این حوزه کرده‌اند. همچنین کمبود آثار تالیفی در این حوزه سبب شده که تعدادی از نویسندگان نیز به تولید اثر در این حوزه روی آورند. مهدی رجبی از نویسندگانی است که آثار زیادی مانند «خواهران تاریک»، «معمای دیوانه کله‌آبی»، «کنسرو غول» و «ساندویچ‌ساز مو دم‌اسبی‌باف» را در ژانرهای مختلف نوشته و تا به‌حال سه عنوان از آثارش به عنوان کتاب برگزیده کتابخانه مونیخ معرفی شده است. رجبی به تازگی مجموعه ۵ جلدی «قصه‌های عجیب برای بچه‌های عجیب غریب» را از سوی انتشارات پیدایش منتشر کرده است. او در این مجموعه داستان‌هایی رازآلود و وهم‌انگیز را در فضایی غم‌انگیز برای مخاطبانش به تصویر می‌کشد. به این بهانه با او گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

به تازگی مجموعه پنج جلدی «قصه‌های عجیب برای بچه‌های عجیب غریب» از شما منتشر شده، چطور شد این مجموعه را نوشتید؟
اولین داستان این مجموعه «درخت سگ» بود که حدود هشت سال پیش نوشته شد. وقتی نسخه‌ اولیه‌ داستان را می‌نوشتم خیلی به موضوع فکر نمی‌کردم. بیشتر می‌خواستم یک تجربه‌ زبانی داشته باشم. زبانی که در آن ساده‌ترین واژه‌ها به کار برده شود اما در عین حال تکان‌دهنده و بُرنده باشد. یادم هست آن موقع‌ها که این داستان را در یک جمع ادبی خواندم همه شوکه شده بودند از این تناقض. واژه‌ها بی‌نهایت معمولی بودند و خبری از حشو و زوائد شاعرانه در متن نبود اما حقیقت مستتر در متن بسیار تکان دهنده بود. در واقع این کتاب برای من کشف نوعی امکان زبانی و روایی در ادبیات نوجوان بود. بعد از اینکه نسخه‌ اولیه را نوشتم روی ساختار و مضمون داستان چندین ماه وقت گذاشتم. حس کردم می‌شود از این امکان استفاده کرد و داستان‌هایی همه‌خوان با زبان بسیار ساده نوشت که هم نوجوانان بخوانند و هم بزرگسالان. البته به تناسب علاقه‌ای که من به فضاها و شخصیت‌های نامتعارف در ادبیات دارم، خود به خود داستان‌ها عجیب و غریب شدند و شاید همین موضوع باعث انتخاب نام «قصه‌های عجیب برای بچه‌های عجیب‌غریب» برای مجموعه شد. و بعد از آن تقریباً هر دو سال یک بار یکی از کتاب‌ها را نوشتم. کتاب آخر یعنی «پرنده‌ی یخ‌زده» را سال ۹۵ نوشتم و بقیه را هم دوباره بازنویسی کردم.

در داستان‌های این مجموعه هم مانند کتاب «خواهران تاریک» رگه‌هایی از ترس و وحشت وجود دارد؟
داستان‌های این مجموعه آمیزه‌ای از طنز سیاه و دلهره‌اند و نمی‌شود آن‌ها را در ژانر وحشت گنجاند. بیشتر وضعیت گروتسک بر فضای داستان‌ها حکفرماست و شاید بشود آن‌ها را نوعی دارک‌فانتزی قلمداد کرد. البته واقعاً قائل به دسته‌بندی آن‌ها در ژانر نیستم. همان‌طور که گفتم زبان داستان‌ها بسیار ساده است اما شخصیت‌ها و رفتارهای دراماتیکی که انجام می‌دهند به شدت عجیب و گاهی نامتعارف است. توضیحی درباره‌ داستان‌ها نمی‌دهم تا لذت خواندن‌شان برای خواننده‌ای که این مجموعه را می‌خواند کم نشود، اما مثلاً فکر کنید که کوسه‌هایی که فقط سگ می‌خورند و در دریایی صورتی زندگی می‌کنند چقدر می‌توانند رازآمیز باشند. یا مردی که کلکسیون لوبیاهای عجیب و غریب جمع می‌کند و همه فکر می‌کنند عقلش را از دست داده یا پیرزنی که فکر می‌کند کلاغ است و می‌خواهد از بالای یک برج پرواز کند.

در پشت جلد هر کتاب توضیح کوتاهی درباره متن داده شده، توضیح پشت جلد، داستانی در ژانر ترس را نشان می‌دهد درحالی‌که وقتی داستان‌ها را می‌خوانیم، می‌بینیم که فضای داستان‌ها در این ژانر نیست؟
خب اگر دقت کرده باشید در پشت جلد کتاب‌ها به صورت غیرمستقیم متنی چند خطی درباره‌ هر کتاب نوشته شده. هدف من این نبوده که القاء کنم کتاب‌ها در ژانر وحشت نوشته‌ شده‌اند. بیشتر خواستم معادلی رازآلود باشد برای شرح وضعیت کتاب و خواننده را ترغیب کند به باز کردن کتاب‌ها. البته فکر می‌کنم این برداشت با توجه به روحیه‌ها، متفاوت است و شاید به برخی این حس را بدهد که با فضای هراس مواجه خواهید شد، اما کتاب‌ها بیشتر فضایی تخیلی دارند و در بعضی جاها غم‌انگیزند. در هر صورت هدف من القاء ژانر وحشت نبوده چون اصولاً این کتاب‌ها را در این ژانر و با این نگاه ننوشته‌ام. شاید بشود گفت در هر کتاب انگار با یک خواب عجیب رو به رو می‌شوید. در «پرنده‌ یخ‌زده» من داستانی را نوشتم که آمیخته‌ای است از باورهای فولکلور درباره‌ وضعیت‌های آخرالزمانی و نوعی فانتزی وهم‌آور. پرنده‌ای که ناخن می‌خورد در باورهای کهن ایرانیان هم جا دارد و فکر می‌کنم خواننده را کنجکاو کند تا بعد از خواندنش درباره‌ ریشه‌های افسانه‌ای و اساطیری داستان جست‌وجو کند.

موضوعی که در هر جلد به آن پرداخته شده کاملا متفاوت است اما به نوعی فضای مشترکی در همه جلدها وجود دارد و بعضی کاراکترها مثل کلاغ یا یک پسر نوجوان در اغلب داستان‌ها حضور دارد، در این باره بیشتر توضیح دهید.
تلاش کردم که در کتاب‌ها نوعی پیوستگی فضا وجود داشته باشد و گاهی می‌توان در یک کتاب نشانه‌هایی از کتاب دیگر را هم کشف کرد اما موضوع داستان‌ها در هر کتاب با هم متفاوت است. کتاب «آخرین‌ها» درباره‌ آخرین بازمانده‌های یک بیماری فراگیر است که برای زنده ماندن باید از درختی عجیب پرتقال بخورند و همه‌شان نوجوان‌اند. کتاب «سوزنبان مارها» درباره‌ پسری است که در بیابانی دورافتاده با پدر سوزنبانش زندگی می‌کند و درگیر ترس‌هایی ذهنی است. کتاب «درخت سگ» درباره‌ پسری سر راهی است که یک چشم دارد و دوست دارد توی ساحل بایستد و رو به دریا واق‌واق کند. کتاب«گزارش مرد لوبیایی»درباره‌ آتش‌نشانی است که سقوط کرده و حافظه‌اش را از دست داده و زندگی همسر و فرزندش بعد از این حادثه رنگ غم‌انگیزی به خودش گرفته. کتاب«پرنده‌ یخ‌زده» وضعیتی آخرالزمانی را بررسی می‌کند و درباره‌ دختری است که پرنده‌ای یخ‌زده پیدا می‌کند.

مخاطبان این مجموعه به نظر شما چه کسانی هستندو فکر می‌کنید مطالعه این مجموعه چه تاثیری روی مخاطبان دارد؟

من مجموعه را برای گروه نوجوان به بالا نوشتم. یعنی از ۱۳ ساله تا ۱۰۰ ساله. تقریباً در تمام آثاری که از من به عنوان اثر نوجوان چاپ می‌شوند، نگاه من همین است. داستان‌هایی که هم مخاطب نوجوان و هم بزرگسال بخوانند و به یک اندازه لذت ببرند. حالا شاید مخاطب بزرگسال به خاطر سطح مطالعات و تجربه‌ زیستی‌اش بتواند برداشت‌های چندلایه‌تری از کتاب‌ها داشته باشد اما اصلا لذت داستان‌خوانی و غرق شدن در دنیای تخیل برای تمام مخاطبان یکسان خواهد بود یا بهتر است بگویم من تلاش کرده‌ام چنین کاری کنم و امیدوارم موفق شده باشم. تا الان که بازخوردهای بسیار مثبتی از مخاطبان نوجوان و بزرگسال گرفته‌ام و فکر می‌کنم تا حدودی به هدفم نزدیک شده باشم.

داستان‌های این مجموعه، متاثر کننده‌اند و مرگ و غم و گریه و… در همه آن‌ها دیده می‌شود، چرا فضای حاکم بر این مجموعه اینقدر متاثرکننده است؟ آیا باعث افزایش غم و اندوه در مخاطبان نمی‌شود؟
خب این برمی‌گردد به روحیات نویسنده و تجربه‌های زیستی‌اش. این هم یک دوره از زندگی من است. خیلی از آثار دنیا این وضعیت را دارند. نویسندگان مختلف بنا به شرایط زندگی‌شان کتاب‌هایی را نوشته‌اند. یکی در دوره‌ جنگ به دنیا آمده، یکی در دوران صلح، یکی در رفاه اقتصادی و یکی در دوران رکود و بحران. ادبیات اصولاً همین‌طور به وجود می‌آید. آمیزه‌ای است از خلجان‌های روحی و روانی نویسنده و فضایی که در آن زندگی می‌کند. ببینید به این سوال می‌شود جور دیگری هم نگاه کرد. اساساً ما همه‌ کتاب‌ها را نمی‌خوانیم که شاد بشویم و بخندیم. ما کتاب می‌خوانیم تا احساسات عمیق و انسانی‌مان را واکاوی کنیم. گاهی نوشته‌ای باعث می‌شود در شادی شخصیت‌های داستان شریک شویم و گاهی در غم‌ها و هراس‌هایش. ادبیات همین است. باید ما را سرگرم و در خود غرق کند. البته همان‌طور که در شناسنامه‌ کتاب تاکید شده کتاب‌ها برای مخاطب کودک نیستند. آشنایی با غم و اندوه دیگران همیشه چیزی منفی نیست. می‌تواند حس انسان‌دوستی و شفقت را در انسان زنده کند و بعد از آن برای ساخت جهانی تلاش کند که آدم‌ها به خاطر شرایط اجتماعی و انسانی در آن رنج نکشند.

داستان‌های این مجموعه چندلایه‌ای است و در برخی داستان‌ها لایه‌های پنهان زیادی وجود دارد، به نظر شما مخاطب نوجوان تا چه اندازه می‌تواند این لایه‌ها را تحلیل و تفسیر کند؟
داستان‌ها در لایه‌ اول خوانش، ساختار مشخصی دارند. ابتدا و میانه و انتهای مشخص دارند. چیز مبهی در داستان‌ها وجود ندارد. اما پیچیدگی‌های معنایی به تفسیرگری ذهن‌ها و تجربیات ادبی آن‌ها وجود دارد. مخاطب نوجوان داستان را می‌خواند و همان‌طور که گفتم من به هیچ وجه نوجوان‌ها را دست کم نمی‌گیرم و فکر می‌کنم حتی خیلی‌هاشان بتوانند پیچیدگی‌های متن را هم تفسیر کنند. اگر به عنوان هم دقت کنید، این قصه‌ها برای بچه‌های عجیب و غریب‌اند و اگر نوجوانی دلش می‌خواهد کتابی بخواند «مثل حسنی نگو یه دسته گل» خیلی راحت تشخیص می‌دهد که نه عنوان و نه تصاویر کتاب با فضای ذهنی او همخوانی ندارد. اما با شناختی که من از مخاطب نوجوان امروز دارم فکر می‌کنم ذهن‌های درخشان و قدرتمندی دارند و خیلی خوب با کتاب‌ها ارتباط برقرار می‌کنند چون پیشنهادهای ادبی و روایی تازه‌ و متفاوتی را پیش روی‌شان قرار می‌دهد.

پایان داستان‌ها تا حدی باز است، درواقع با پایان یافتن هر کتاب، داستان در ذهن مخاطب پایان نمی‌یابد و او را به تفکر وامی‌دارد، این کار چه تاثیری در مخاطب دارد؟
پایان کتاب‌ها البته مشخص است اما شاید به مفهوم کلاسیکش پایان ریاضی دقیق و خدشه‌ناپذیری ندارند. اما همیشه به اینکه داستانم در ذهن مخاطب ادامه پیدا کند علاقه دارم. دلم می‌خواهد وضعیت نهایی داستان او را به فکر فرو ببرد و چند بار داستان را برای خودش مرور کند. در عین حال سعی کردم چیز گنگ و فهم‌ناپذیری در پایان داستان‌ها نباشد. فقط شاید شیوه‌ بیان‌ آن‌ها به علت متفاوت بودن ابتدا شوکه‌کننده باشد ولی فکر کنم باب تازه‌ای باشد برای متفاوت نگاه کردن به داستان‌گویی و روایت.

موضوع دیگر تصویرگری این مجموعه است؛ به نظر می‌رسد نوع تصویرگری مینو جامی، طراحی شخصیت‌ها و سیاه و سفید بودن تصاویر ارتباط خوبی بین فضای غمناک و وهم‌انگیز حاکم بر داستان‌ها و تصاویر ایجاد کرده است، در زمان تولید این مجموعه چقدر بین شما و تصویرگر تعامل و همفکری وجود داشت؟
تصویرگری کتاب پروسه‌ شیرین و لذت‌بخشی بود. چون تصویرگر محترم کتاب تعامل خوبی با من داشتند. در مورد فضاها با هم حرف می‌زدیم و اتودها را قبل از اجرای نهایی می‌دیدم. تصویرگر تلاش کرد به فضای داستان‌ها نزدیک شود و خوشبختانه به شدت به داستان‌ها علاقه پیدا کرده بود و موضوع هر کدام از کتاب‌ها برایش درونی شده بود. فضای سیاه و سفید کتاب‌ها هم کمک کرد به انتقال حس و حال داستان‌ها. برای نوجوان‌‌ها کتاب‌ها معمولاً بدون تصویرگری چاپ می‌شوند و از همین نظر فکر می‌کنم تماشای تصاویر خاص کتاب در کنار متن می‌تواند تجربه‌ای تازه و لذت بخش باشد، چه برای مخاطب نوجوان و چه بزرگسال.

به کدام داستان این مجموعه علاقه بیشتری دارید؟
تقریباً می‌شود گفت همه‌شان را به یک اندازه دوست دارم. اما نوشتن داستان «آخرین‌ها» و «گزارش مرد لوبیایی» خیلی غمگینم کردند. بیشتر از همه «آخرین‌ها» با اینکه فضایش پوسته‌ای طنزآلود دارد اما خب غمی بزرگ درونم ایجاد می‌کند.

به نظرتان در حوزه ادبیات تالیفی چقدر به تولید اثر در این زمینه و با چنین زبان و ساختار روایی‌ای توجه شده است؟
همان‌طور که گفتم خیلی قائل به گنجاندن این کتاب‌ها در دسته‌بندی‌های ژانریک نیستم. شاید به نظر عده‌ای سورئال باشند و شاید دارک فانتزی. اما تا جایی که من می‌دانم در چنین فضایی و با چنین زبان و ساختار روایی‌ای تا به حال در حیطه‌‌ ادبیات نوجوان کاری نوشته نشده و این از اولین تجربه‌هاست. دلیلش هم برمی‌گردد به این که غالب نویسندگان این حوزه همچنان نگاهی اندرزگو به ادبیات کودک و نوجوان دارند اما من در وهله‌‌ اول به هیچ وجه شعور مخاطبم را دست‌کم نمی‌گیرم. دلم می‌خواهد برایش داستان جذاب تعریف کنم. حالا خواه خنده‌دار، خواه گریه‌دار و خواه ترسناک. چه بپذیریم چه نپذیریم نوجوان امروز دانش گسترده‌تری نسبت به نوجوان دیروز دارد. سواد بصری بیشتر و تجربه‌های پیچیده‌تر زندگی و زمانه‌ای که در آن زندگی می‌کند باعث می‌شود به سادگی تسلیم داستان‌گویی ضعیف نویسنده نشود. مخاطب امروز سخت‌گیر است و برای اقناعش باید خیلی تلاش کرد. فضاهای تازه و موضوع‌های متفاوت عرضه کرد. من با این نگاه تمام کتاب‌هایم را می‌نویسم و شاید به همین خاطر است که نسبت به خیلی‌ها کم‌کار محسوب می‌شوم و کتاب‌هایم از زمان نوشتن تا چاپ پروسه‌ای طولانی را طی می‌کنند. و صد البته درباره‌ی موفقیت یا شکستم در این راه، مخاطب باید نظر بدهد.

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.